خاطره ای از سردار شهید کمال قشمی در عملیات کربلای 5
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
( یحبهم و یحبونه ، اذلة على المومنین اعزة على الکافرین ، یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ، ذلک فضل الله یؤ تیه من یشاء )
ـ خدا را دوست دارندو خدا نیز آنها را دوست دارد، در برابر مؤ منان ، فروتن و در برابر کافران ، سرسخت اند، در راه خدا مجاهده مى کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده اى نمى هراسند ، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد مى دهد . –
یـاران منـند اهـل شمـشـیر هـمه مایـل بـخدا و از جـهان سـیر هـمه
معـنای گـریـختن نـدانند که چیست بـاشند بـه روز حـرب چون شیر همه
(دیوان علی (ع) ص 112)
سردارشهید کمال قشمی رزمنده ای بی باک و دلیرمردی غیور بود که خاطره دلاوری ها و شجاعت های او همواره زبان زد بچه های بسیجی زنجان بوده وخواهد بود و یکی از این خاطره ها مربوط به مرحله دوم عملیات عاشورائی کربلای پنچ میشه که مسئولیت گردان خط شکن حضرت ولیعصر (عج) لشگر هشت نجف اشرف را برعهده داشته و مشروح آن از زبان سردار جانباز علی هاشمی نژاد نقل گردیده :
اسفند ماه 1365 در مرحله دوم عملیات کربلای پنج ، منطقه عملیاتی شرق بصره بود و قرار بر آن بود که یگان های عمل کننده از سه محور به سمت دشمن یورش آورده و خط اول عراقها را بشکنند ، ما هم دو گردان و یک گروهان از لشگر هشت نجف اشرف بودیم که باید از منطقه وسط محور به سمت دشمن حرکت می کردیم و هم زمان با دوجناح چپ و راست به خط عراقیها می زدیم و عملیات را آغاز می کردیم .
مسئولیت فرماندهی گردان حضرت ولیعصر (عج) بر عهده شهید قشمی بود و منم در رکابش خدمت میکردم ، خلاصه شب عملیات فرارسید و گردان را ساکت و بی سرصدا به سمت خط عراقها حرکت دادیم ، نیمی از راه رفته بودیم و کم کم داشتیم سنگرهای دشمن را میدیدیم که ناگهان منطقه مثل روز روشن شد و از زمین و آسمان آتیش به سرمون بارید، اوضاع بحدی بحرانی و سخت شد که دیگه از شدت آتشباری عراقها گردان نتونست قدم از قدم برداره و تموم نیروها در وسط میدان زمین گیرشدند ، تو همین اوضاع و احوال از قرارگاه اطلاع دادند که نیروهای خط شکن سمت راست مون لو رفته اند و عراقیها از عملیات باخبر شدند .
گردان در وضعیت بسیار بد و خطرناکی گیر کرده بود و بدلیل آتش تهیه سنگین دشمن هم دیگه اصلا امکان پیشروی هم وجود نداشت، از طرفی هم بچه های رزمنده هیچ پناهگاه و سنگری نداشتن و همگی هراسان و سردرگم وسط میدان نبرد کف زمین هموار و صاف منطقه دراز کشیده و در زیر بارانی از گلوله های توپ و تانک و خمپاره و کاتویوشا و گلوله های سرخ رنگ رسام و غیر رسام سلاح های سبک و سنگین عراقیها قرار گرفته بودند .
دیگه چاره ای نداشتیم و باید هرچه سریعتر گردان را به عقب منتقل میکردیم و برای همین مدام با قرارگاه فرماندهی لشگر تماس میگرفتیم و با توضیح و تشریح اوضاع وخیم منطقه و نیروهای گردان اجازه عقب نشینی میخواستیم ، دراین میان هم رزمنده های دلیر و پاکباز گردان یکی پس ازدیگری مورد اصابت ترکش و گلوله قرار میگرفتند و زخمی و شهید میشدن، خلاصه اونقدر اوضاع خراب شد و تلفات گردان زیاد شدکه دیگه نتونستیم مقاومت کنیم و همگی تصمیم به عقب نشینی گرفتیم،اما همینکه خواستیم گردان را حرکت بدیم ، یکدفعه صدای گرم سردار کاظمی ( فرمانده وقت لشگر 8 نجف اشرف ) از پشت بی سیم شنیدیم که قاطعانه دستور داد که به هر طریق ممکن خط دشمن را بشکنیم و از شکست عملیات جلوگیری کنیم تا پیکرهای زخمی و اجساد معطر همرزمان مون تو منطقه جانمونه ، راست هم میگفت ، آخه سرتاسر منطقه پربود از شهید و زخمی و اگه عقب میکشیدیم همه شون تو منطقه جامونده و اسیر و مفقود میشدن .
صدای دلنشین سردارکاظمی جان تازه ای به وجود خسته مون بخشید و چنان باعث افزایش روحیه مون شد که یهوی سردار کمال قشمی بلند شد و گفت : ( باید نیروها را به هر ترتیبی که شده حرکت بدیم .) و بعد هم تکبیرزنان و فریادکنان به سمت خاکریز عراقها شروع به پیشروی کرد و مدام هم با فریادهای بلند رزمندگان گردان را برای شکستن خط دشمن ترغیب و تشویق نمود ، حرکت جسورانه فرمانده گردان چنان شور و هیجانی مابین نیروها برپا کرد که دیگه کسی جلودارشون نشد و با تکبیر و یاحسین(ع) به سمت سنگرهای دشمن هجوم آوردن ، در آن لحظات بسیار سخت و دشوار که از زمین و آسمون آتیش می بارید ، فقط صدای سردار قشمی را می شنیدیم که یکسره به بچه ها روحیه می داد و با صدای بلند ، دیگران را تشویق به پیشروی و حمله به سمت سنگرهای دشمن می کرد،خلاصه بعداز جنگی نابرابر و نفس گیر با یاری و امدادهای خداوند قادر و توانا نیروها خط دشمن را شکسته و عراقها را مجبور به فرار و عقب نشینی کردند، با اینکه از مجموع بچه های دو گردان و یک گروهان فقط بیست نفر به خط رسیدیم و خاکریز دشمن را تصرف کردیم ، اما با این وجود از شکست عملیات و جاموندن همرزمان مون تو دست دشمن جلوگیری کردیم.
از سردار قشمی هم همین نکته رو بگم که اونقدر با عراقها جنگید و مبارزه کرد تا در نهایت مجروح شده و بدلیل کثرت و شدت جراحات به عقبه منتقل شد .
( یاد ونامش برای همیشه تاریخ زنده و جاوید باد)
جان به فدای عاشقان ، خوش هوسی است عاشقی
عـشـق پـرست ای پـسر ، بـاد هواسـت مابـقی
(مولای ، دیوان شمس ، شماره 2470 )
با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته
و برای تعجیل در فرج آقا صاحب زمان (عج) دعا کنیم .
(با التماس دعا )
ادامه مطلب